قریه ای است که در علاقۀ حکومت درجه 2 دولت آباد واقع، و متعلق بحکومت کلان بلخ، و مربوط بولایت مزارشریف و متصل براه است، این ناحیه بین خط 66 درجه 36 دقیقه 45 ثانیه طول البلد شرقی و خط 37 درجه 4 دقیقه 11 ثانیه عرض البلد شمالی واقع می باشد، (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2) قریه ای است در مرکز حکومت خان آباد، متصل به جاده، و مربوط به حکومت کلان قندز ولایت قطغن، این ناحیه بین خط 69 درجه 5 دقیقه 8 ثانیه طول البلد شرقی و خط 36 درجه و 41 دقیقه و 34 ثانیه عرض البلد شمالی واقع میباشد، (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2) دریایی است در غرب مرکزخان آباد مربوط به حکومت کلان قندز ولایت قطغن که در خط69 درجه طول البلد شرقی و خط 36 درجه عرض البلد شمالی قرار دارد، (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2) مرکز بلوک بیات در ساوه و زرند
قریه ای است که در علاقۀ حکومت درجه 2 دولت آباد واقع، و متعلق بحکومت کلان بلخ، و مربوط بولایت مزارشریف و متصل براه است، این ناحیه بین خط 66 درجه 36 دقیقه 45 ثانیه طول البلد شرقی و خط 37 درجه 4 دقیقه 11 ثانیه عرض البلد شمالی واقع می باشد، (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2) قریه ای است در مرکز حکومت خان آباد، متصل به جاده، و مربوط به حکومت کلان قندز ولایت قطغن، این ناحیه بین خط 69 درجه 5 دقیقه 8 ثانیه طول البلد شرقی و خط 36 درجه و 41 دقیقه و 34 ثانیه عرض البلد شمالی واقع میباشد، (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2) دریایی است در غرب مرکزخان آباد مربوط به حکومت کلان قندز ولایت قطغن که در خط69 درجه طول البلد شرقی و خط 36 درجه عرض البلد شمالی قرار دارد، (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2) مرکز بلوک بیات در ساوه و زرند
حکومتی است درجه 2 که مربوط به حکومت کلان قندز و در حوزۀ ولایت قطغن واقع بوده و تخمیناً بین خطوط 68 و 69 درجه 26 و 52 دقیقه 3 و17 ثانیه طول البلد شرقی و خط 36 درجه 27 و 51 دقیقه 24 و 42 ثانیه عرض البلد شمالی واقع شده است، شهر خان آباد در یک وادی شاداب ولی بسیار پست بفاصله 25000 گزی شرق قندز واقع شده بر اثر دریای پرآبی که از اجتماع دریای فرخار به هر طرف آن در جریان است اراضی اطراف و نواحی شهر تماماً شالی کاری شده و از طرف دیگر چون پایه های عمارات سنگ ندارد (زیرا مواضع سنگ ازآنجا بسیار دور است) خانه ها نم و شوره گذارده و طبقۀ اول منازل غالباً برای بود و باش مساعد نیست و مضر صحت است ولی این خانه ها داخل باغها واقع بوده و هرکس بداخل خانه خود باغ و باغچه ترتیب داده و اشجارمیوه دار و سایه دار در بین آنها غرس نموده است، در اکثر خانه ها آب جاری وجود دارد، بازارهای خان آباد از نقطه نظر ساختمان بدو دسته تقسیم شده اند، قسمت اول بازار سابقۀ آن که عبارت از دو دسته بازار بوده و یکدیگر را بطور عمودی قطع نموده و در بین آنها چهارسوقی تشکیل یافته است، دهان های این بازار برنده دار و تنگ و بی رونق میباشد، دوم بازار جدید است که بطرف بازار سابقه قرار دارد بدو طرف جادۀ عریض میباشد که کنار آن با اشجار مزین گردیده دکاکین پخته کاری آباد بشکل مرغوبی در آنجا است، در این بازار دکانهای عمده فروشی بصورت دسته بندی جا داده شده و خوش منظر میباشد، علاوه بر این قسمت بازار، تعداد سرایهای تجارتی، گاراژها و هتل های عمومی و منازل برای بود و باش مسافرین بطرز و سلیقۀ موزونی مانند سایر مراکز ولایات ساخته شده است و مضافاً آبادی های چندی از قبیل عمارت دولتی ومؤسسات تجارتی، عمارت بلدیه و مسجد جامع و باغ عمومی و تفریحی به تجمل این موضع افزوده است، زراعت خان آباد: گندم، کنجد، جو، پنبه، تنباکو و سایر حبوبات است اما برنج آن بسیار خوب و مشهور میباشد، خربوزه و تربوزه هم دارد، خربوزۀ آبی این منطقه معروف است، این شهر مرکز تجارت ولایت قطغن و بدخشان بوده، دارای گمرک و فرودگاههای اموال تجارتی است، موتور نیز همیشه برای حمل و نقل اموال وارداتی و صادراتی دارد، مسافرینی که خیال مسافرت را داشته باشند توسط عراده ها بسهولت و همه وقت میتوانند مسافرت کنند، در خان آباد یک هتل عصری نیز برای پذیرائی مسافرین وجود دارد، جادۀعمومی که از قندز بطرف بدخشان میرود از شهر خان آبادمیگذرد، در خان آباد یک باب مکتب ابتدائی به اسم مکتب ابتدائی آق تاش برای تعلیم اطفال دائر است، فاصله خان آباد از کابل 518000 گز و از تالقان 32000 گز میباشد و ارتفاع آن از سطح دریا تخمیناً 1260 متر است، یکنفر وکیل از طرف اهالی این حکومت انتخاب و بمجلس شورای ملی فرستاده میشود، این شهر زیبا و پرنفوس از سالهای دور و درازی مرکز ولایت قطغن شمرده میشده است، در ابتدا آب و هوای خان آباد خیلی خراب بود و جز یک منطقۀ مالاریائی چیز دیگری محسوب نمیشد اما در اثر توجه حکومت و بالنتیجه یک سلسله مجاهدات فنی در مقابل مالاریا، این منطقه موقعیت خوبی را حاصل نمود و هم ذوق ساکنین آن را نسبت به آبادی این شهرستان تحریک کردو در آن اوان بوسیلۀ یک مهندس و متخصص در امور شهرسازی نقشۀ این شهر ترتیب و در آن ساحه بمرحلۀ اجراگذاشته شد و بفرصت کم خان آباد بشکل یک شهر مختصر و مقبولی درآمد، مردمان این ناحیه عموماً زراعت پیشه میباشند، این شهر در زمان محمد گل مهمند مرکزیت خود رابه بغلان داد، بغلان مرکز قطغن شد ولی مردمان خوش ذوق خان آباد علاقۀ خود را نسبت به شهرشان قطع نکرده و بایک نقشۀ کلی در تزیین آن کوشیدند، خان آباد فعلاً منطقه ای وسیع و از شهرهای بزرگ ولایت قطغن محسوب میگردد، (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2 و تا حدی حفظ اصطلاحات و عبارات زبان فارسی افغانی در آن شده است)
حکومتی است درجه 2 که مربوط به حکومت کلان قندز و در حوزۀ ولایت قطغن واقع بوده و تخمیناً بین خطوط 68 و 69 درجه 26 و 52 دقیقه 3 و17 ثانیه طول البلد شرقی و خط 36 درجه 27 و 51 دقیقه 24 و 42 ثانیه عرض البلد شمالی واقع شده است، شهر خان آباد در یک وادی شاداب ولی بسیار پست بفاصله 25000 گزی شرق قندز واقع شده بر اثر دریای پرآبی که از اجتماع دریای فرخار به هر طرف آن در جریان است اراضی اطراف و نواحی شهر تماماً شالی کاری شده و از طرف دیگر چون پایه های عمارات سنگ ندارد (زیرا مواضع سنگ ازآنجا بسیار دور است) خانه ها نم و شوره گذارده و طبقۀ اول منازل غالباً برای بود و باش مساعد نیست و مضر صحت است ولی این خانه ها داخل باغها واقع بوده و هرکس بداخل خانه خود باغ و باغچه ترتیب داده و اشجارمیوه دار و سایه دار در بین آنها غرس نموده است، در اکثر خانه ها آب جاری وجود دارد، بازارهای خان آباد از نقطه نظر ساختمان بدو دسته تقسیم شده اند، قسمت اول بازار سابقۀ آن که عبارت از دو دسته بازار بوده و یکدیگر را بطور عمودی قطع نموده و در بین آنها چهارسوقی تشکیل یافته است، دهان های این بازار برنده دار و تنگ و بی رونق میباشد، دوم بازار جدید است که بطرف بازار سابقه قرار دارد بدو طرف جادۀ عریض میباشد که کنار آن با اشجار مزین گردیده دکاکین پخته کاری آباد بشکل مرغوبی در آنجا است، در این بازار دکانهای عمده فروشی بصورت دسته بندی جا داده شده و خوش منظر میباشد، علاوه بر این قسمت بازار، تعداد سرایهای تجارتی، گاراژها و هتل های عمومی و منازل برای بود و باش مسافرین بطرز و سلیقۀ موزونی مانند سایر مراکز ولایات ساخته شده است و مضافاً آبادی های چندی از قبیل عمارت دولتی ومؤسسات تجارتی، عمارت بلدیه و مسجد جامع و باغ عمومی و تفریحی به تجمل این موضع افزوده است، زراعت خان آباد: گندم، کنجد، جو، پنبه، تنباکو و سایر حبوبات است اما برنج آن بسیار خوب و مشهور میباشد، خربوزه و تربوزه هم دارد، خربوزۀ آبی این منطقه معروف است، این شهر مرکز تجارت ولایت قطغن و بدخشان بوده، دارای گمرک و فرودگاههای اموال تجارتی است، موتور نیز همیشه برای حمل و نقل اموال وارداتی و صادراتی دارد، مسافرینی که خیال مسافرت را داشته باشند توسط عراده ها بسهولت و همه وقت میتوانند مسافرت کنند، در خان آباد یک هتل عصری نیز برای پذیرائی مسافرین وجود دارد، جادۀعمومی که از قندز بطرف بدخشان میرود از شهر خان آبادمیگذرد، در خان آباد یک باب مکتب ابتدائی به اسم مکتب ابتدائی آق تاش برای تعلیم اطفال دائر است، فاصله خان آباد از کابل 518000 گز و از تالقان 32000 گز میباشد و ارتفاع آن از سطح دریا تخمیناً 1260 متر است، یکنفر وکیل از طرف اهالی این حکومت انتخاب و بمجلس شورای ملی فرستاده میشود، این شهر زیبا و پرنفوس از سالهای دور و درازی مرکز ولایت قطغن شمرده میشده است، در ابتدا آب و هوای خان آباد خیلی خراب بود و جز یک منطقۀ مالاریائی چیز دیگری محسوب نمیشد اما در اثر توجه حکومت و بالنتیجه یک سلسله مجاهدات فنی در مقابل مالاریا، این منطقه موقعیت خوبی را حاصل نمود و هم ذوق ساکنین آن را نسبت به آبادی این شهرستان تحریک کردو در آن اوان بوسیلۀ یک مهندس و متخصص در امور شهرسازی نقشۀ این شهر ترتیب و در آن ساحه بمرحلۀ اجراگذاشته شد و بفرصت کم خان آباد بشکل یک شهر مختصر و مقبولی درآمد، مردمان این ناحیه عموماً زراعت پیشه میباشند، این شهر در زمان محمد گل مهمند مرکزیت خود رابه بغلان داد، بغلان مرکز قطغن شد ولی مردمان خوش ذوق خان آباد علاقۀ خود را نسبت به شهرشان قطع نکرده و بایک نقشۀ کلی در تزیین آن کوشیدند، خان آباد فعلاً منطقه ای وسیع و از شهرهای بزرگ ولایت قطغن محسوب میگردد، (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2 و تا حدی حفظ اصطلاحات و عبارات زبان فارسی افغانی در آن شده است)
قریه ای است در رستاق اعلم در خاک همدان در حوالی درگزین. (از مرآت البلدان ص 97). قریه ای است از اعمال درگزین. و از آنجاست ابوالقاسم ناصر بن علی درگزینی وزیر محمود بن محمد سلجوقی و طغرل بن محمد. (یادداشت مؤلف). و رجوع به ناصر درگزینی در همین لغت نامه شود، تربیت و اخلاق نیک که از مشخصات انسان است. (فرهنگ فارسی معین). مردمی و مروت و تمدن و تربیت و ملایمت و خوش خلقی و ادب. (ناظم الاطباء). - بی انسانیت، بی تربیت و بی ادب. (ناظم الاطباء)
قریه ای است در رستاق اعلم در خاک همدان در حوالی درگزین. (از مرآت البلدان ص 97). قریه ای است از اعمال درگزین. و از آنجاست ابوالقاسم ناصر بن علی درگزینی وزیر محمود بن محمد سلجوقی و طغرل بن محمد. (یادداشت مؤلف). و رجوع به ناصر درگزینی در همین لغت نامه شود، تربیت و اخلاق نیک که از مشخصات انسان است. (فرهنگ فارسی معین). مردمی و مروت و تمدن و تربیت و ملایمت و خوش خلقی و ادب. (ناظم الاطباء). - بی انسانیت، بی تربیت و بی ادب. (ناظم الاطباء)
دهی از دهستان حومه بخش اشنویۀ شهرستان ارومیه است که در دوهزارگزی جنوب خاوری اشنویه در مسیر راه ارابه رو نرژآباد واقع است. جلگه ای است معتدل و116 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه اشنویه و محصول آن غلات و حبوبات و توتون است. شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه ارابه رو دارد و در تابستان از راه ارابه رو نرژآباد اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان حومه بخش اشنویۀ شهرستان ارومیه است که در دوهزارگزی جنوب خاوری اشنویه در مسیر راه ارابه رو نرژآباد واقع است. جلگه ای است معتدل و116 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه اشنویه و محصول آن غلات و حبوبات و توتون است. شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه ارابه رو دارد و در تابستان از راه ارابه رو نرژآباد اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان حومه بخش اردکان شهرستان یزد که در 4 هزارگزی شمال باختری اردکان و متصل به جاده یزد قرار دارد. جلگه ای گرمسیر و معتدل است و 1132 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن پسته و غلات و کنجد و شغل مردم زراعت است و صنایع دستی زنان کرباس بافی است. راه ارابه روو دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است از دهستان حومه بخش اردکان شهرستان یزد که در 4 هزارگزی شمال باختری اردکان و متصل به جاده یزد قرار دارد. جلگه ای گرمسیر و معتدل است و 1132 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن پسته و غلات و کنجد و شغل مردم زراعت است و صنایع دستی زنان کرباس بافی است. راه ارابه روو دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است از دهستان سنگان بخش رشخوار شهرستان تربت حیدریه. واقع در 27هزارگزی شمال باختری رشخوارو 9هزارگزی جنوب سنگان. ناحیه ای است واقع در جلگه با آب و هوای گرمسیر. دارای 380 تن سکنه میباشد. از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات، پنبه و بنشن است. اهالی به کشاورزی، گله داری و قالیچه بافی گذران می کنند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان سنگان بخش رشخوار شهرستان تربت حیدریه. واقع در 27هزارگزی شمال باختری رشخوارو 9هزارگزی جنوب سنگان. ناحیه ای است واقع در جلگه با آب و هوای گرمسیر. دارای 380 تن سکنه میباشد. از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات، پنبه و بنشن است. اهالی به کشاورزی، گله داری و قالیچه بافی گذران می کنند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی از دهستان قطور است که در بخش حومه شهرستان خوی و 585هزارگزی جنوب باختری خوی و 10هزارگزی جنوب راه ارابه رو قطور به خوی قرار دارد. دره ای است سردسیر و 47 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد و ساکنان آن از ایل شکاکند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4). ترساباد، نام محلی است و از آنجاست ابومحمد ترسابادی نحوی معاصر زجاج و ابن کیسان. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
دهی از دهستان قطور است که در بخش حومه شهرستان خوی و 585هزارگزی جنوب باختری خوی و 10هزارگزی جنوب راه ارابه رو قطور به خوی قرار دارد. دره ای است سردسیر و 47 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد و ساکنان آن از ایل شکاکند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4). ترساباد، نام محلی است و از آنجاست ابومحمد ترسابادی نحوی معاصر زجاج و ابن کیسان. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
تکیناباد از اقلیم سیم است... شهری وسط است و هوایش به گرمی مایل و آبش از جبالی که در آن حدود است. میوه فراوان باشد. (نزهه القلوب چ گای لیسترانج ج 3 ص 143). تکیناباد (تکین آباد) که تکناباد مخفف-اً نیز گویند شهری بوده است از اعاظم بلاد بست... واقع در حدود شرقی سیستان قدیم و در افغانستان حالیه، تقریباً در 16فرسخی جنوب شرقی قندهار و ذکر این شهر در تاریخ غزنویه و غوریه بسیار می آید... (حاشیۀ تاریخ جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 3 ص 194) : و نماز خفتن را سوی تکیناباد رفتند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 47). فرمود سلطان تاجواب نامۀ تکیناباد بازنبشتند. (تاریخ بیهقی ایضاً). از تکیناباد پیش امیر مسعود بسوی هرات رفت. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 50). یمین ملک بر عقب ایشان می رفت تابست و از آنجا مغولان بر سمت هرات و خراسان برفتند. (تاریخ جهانگشای ج 3 ص 194). و رجوع به تکناباد شود
تکیناباد از اقلیم سیم است... شهری وسط است و هوایش به گرمی مایل و آبش از جبالی که در آن حدود است. میوه فراوان باشد. (نزهه القلوب چ گای لیسترانج ج 3 ص 143). تکیناباد (تکین آباد) که تکناباد مخفف-اً نیز گویند شهری بوده است از اعاظم بلاد بست... واقع در حدود شرقی سیستان قدیم و در افغانستان حالیه، تقریباً در 16فرسخی جنوب شرقی قندهار و ذکر این شهر در تاریخ غزنویه و غوریه بسیار می آید... (حاشیۀ تاریخ جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 3 ص 194) : و نماز خفتن را سوی تکیناباد رفتند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 47). فرمود سلطان تاجواب نامۀ تکیناباد بازنبشتند. (تاریخ بیهقی ایضاً). از تکیناباد پیش امیر مسعود بسوی هرات رفت. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 50). یمین ملک بر عقب ایشان می رفت تابست و از آنجا مغولان بر سمت هرات و خراسان برفتند. (تاریخ جهانگشای ج 3 ص 194). و رجوع به تکناباد شود
دهی از دهستان آختاچی بوکان بخش بوکان شهرستان مهاباد در 9000گزی شمال بوکان و 1500 گزی باختر شوسۀ بوکان به میاندوآب، جلگه، معتدل و مالاریائی است، 120 تن سکنه دارد، آب آن از سیمین رود، محصول آنجا غلات، توتون، چغندر، حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری است، صنایع دستی جاجیم بافی است، راه شوسه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان آختاچی بوکان بخش بوکان شهرستان مهاباد در 9000گزی شمال بوکان و 1500 گزی باختر شوسۀ بوکان به میاندوآب، جلگه، معتدل و مالاریائی است، 120 تن سکنه دارد، آب آن از سیمین رود، محصول آنجا غلات، توتون، چغندر، حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری است، صنایع دستی جاجیم بافی است، راه شوسه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان و بخش خفر شهرستان جهرم 4500 گزی شمال باخترباب انار، 1500 گزی شمال شوسۀ شیراز به جهرم، جلگه، گرمسیر و مالاریایی دارای 75 تن سکنه می باشد، آب از چشمه، محصول آن خرما بادام میوجات، غلات، شغل اهالی باغداری و زراعت، راه آن فرعی است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7) دهی از دهستان مرودشت بخش زرقان شهرستان شیراز سی و یک هزارگزی خاور زرقان، 15 هزارگزی شوسۀ اصفهان به شیراز، جلگه، معتدل مالاریایی دارای 202 تن سکنه می باشد، آب از قنات محصول آن غلات چغندر، شغل اهالی زراعت قالی بافی می باشد، راه آن مالرو است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7) دهی از دهستان باشتن بخش داورزن شهرستان سبزوار، 62 هزارگزی جنوب خاوری داورزن و هشت هزارگزی جنوب شوسۀ عمومی مشهد به طهران، جلگه، معتدل دارای 361 تن سکنه آب از قنات، محصول آن غلات پنبه شغل زراعت راه آن مالرو است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) دهی از دهستان اسفندقه بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت، 120 هزارگزی ساردوئیه، سر راه آن فرعی بافت جیرفت، جلگه، معتدل دارای 206 تن سکنه می باشد، آب آن از قنات، محصولش غلات حبوبات، شغل اهالی زراعت، راه آن مالرو است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8) ده کوچکی از دهستان رونیز جنگل بخش مرکزی شهرستان فسا 42 هزارگزی شمال فسا، کنار شوسۀ اصطهبانات به فسا دارای 25تن سکنه می باشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7) ده کوچکی است از دهستان خنامان شهرستان رفسنجان 62 هزارگزی خاور رفسنجان، 15 هزارگزی شمال شوسۀ رفسنجان به کرمان دارای دو خانوار، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8) ده کوچکی است از بخش راور شهرستان کرمان 3 هزارگزی شمال راور، کنار راه آن فرعی راور به مشهد دارای 15 تن سکنه می باشد، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) قریه ای است به شش فرسنگی جنوب شهر داراب (فارسنامۀ ناصری) نام دهی نزدیک گردنۀ اسدآباد مرکز بلوک هوات در یزد
دهی از دهستان و بخش خفر شهرستان جهرم 4500 گزی شمال باخترباب انار، 1500 گزی شمال شوسۀ شیراز به جهرم، جلگه، گرمسیر و مالاریایی دارای 75 تن سکنه می باشد، آب از چشمه، محصول آن خرما بادام میوجات، غلات، شغل اهالی باغداری و زراعت، راه آن فرعی است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7) دهی از دهستان مرودشت بخش زرقان شهرستان شیراز سی و یک هزارگزی خاور زرقان، 15 هزارگزی شوسۀ اصفهان به شیراز، جلگه، معتدل مالاریایی دارای 202 تن سکنه می باشد، آب از قنات محصول آن غلات چغندر، شغل اهالی زراعت قالی بافی می باشد، راه آن مالرو است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7) دهی از دهستان باشتن بخش داورزن شهرستان سبزوار، 62 هزارگزی جنوب خاوری داورزن و هشت هزارگزی جنوب شوسۀ عمومی مشهد به طهران، جلگه، معتدل دارای 361 تن سکنه آب از قنات، محصول آن غلات پنبه شغل زراعت راه آن مالرو است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) دهی از دهستان اسفندقه بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت، 120 هزارگزی ساردوئیه، سر راه آن فرعی بافت جیرفت، جلگه، معتدل دارای 206 تن سکنه می باشد، آب آن از قنات، محصولش غلات حبوبات، شغل اهالی زراعت، راه آن مالرو است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8) ده کوچکی از دهستان رونیز جنگل بخش مرکزی شهرستان فسا 42 هزارگزی شمال فسا، کنار شوسۀ اصطهبانات به فسا دارای 25تن سکنه می باشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7) ده کوچکی است از دهستان خنامان شهرستان رفسنجان 62 هزارگزی خاور رفسنجان، 15 هزارگزی شمال شوسۀ رفسنجان به کرمان دارای دو خانوار، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8) ده کوچکی است از بخش راور شهرستان کرمان 3 هزارگزی شمال راور، کنار راه آن فرعی راور به مشهد دارای 15 تن سکنه می باشد، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) قریه ای است به شش فرسنگی جنوب شهر داراب (فارسنامۀ ناصری) نام دهی نزدیک گردنۀ اسدآباد مرکز بلوک هوات در یزد
دهی از دهستان سگوند است که در بخش زاغۀ شهرستان خرم آباد واقع است و 150 تن سکنه دارد و مردم آنجا که از طایفۀ سگوند میباشند ییلاق و قشلاق میکنند و مزرعۀ تقی آباد هم جزء این روستاست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی از دهستان سگوند است که در بخش زاغۀ شهرستان خرم آباد واقع است و 150 تن سکنه دارد و مردم آنجا که از طایفۀ سگوند میباشند ییلاق و قشلاق میکنند و مزرعۀ تقی آباد هم جزء این روستاست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
تن آسا. (ناظم الاطباء). صاحب آنندراج در ذیل تن آسائی آرد: آنکه تن وی معبود وی باشد: نیست با دیدۀ بیدار تن آسایان را با شکر خواب فراغت شکرآبی که مراست. صائب (از آنندراج). رجوع به تن آسا شود
تن آسا. (ناظم الاطباء). صاحب آنندراج در ذیل تن آسائی آرد: آنکه تن وی معبود وی باشد: نیست با دیدۀ بیدار تن آسایان را با شکر خواب فراغت شکرآبی که مراست. صائب (از آنندراج). رجوع به تن آسا شود
ده کوچکی است از دهستان حصن بخش زرند شهرستان کرمان واقع در 45هزارگزی باختر زرند و ده هزارگزی جنوب راه مالرو زرند به بافق. دارای 11 تن سکنه میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان حصن بخش زرند شهرستان کرمان واقع در 45هزارگزی باختر زرند و ده هزارگزی جنوب راه مالرو زرند به بافق. دارای 11 تن سکنه میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از بخش حومه شهرستان نایین که در 23 هزارگزی جنوب نایین و پنج هزارگزی نایین به ارجوغ واقع است. محلی جلگه، معتدل و دارای 60 تن سکنه میباشد. مذهب اهالی شیعه و زبان آنان فارسی است. آب ده از قنات تأمین میشود و محصولات آن غلات است. شغل اهالی زراعت و راه ده ماشین رو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10) ، اشناق بعیر، بازایستانیدن شتر را به کشیدن مهار چنان که پس گردن شتربه پیش پالان چسبد یا بلند کردن سر را در وقتی که بروی نشسته باشد. (منتهی الارب). در حال سوار بودن بر شتر، کشیدن مهار و بلند کردن سر آن را. (از المنجد) (از اقرب الموارد)، اشناق بعیر، بلند کردن شتر سر را. لازم و متعدی است و آن از نوادر است. (از اقرب الموارد). بازایستادن شتر از کشیدن مهار وقتی سوار بر آن است (لازم و متعدی است). (منتهی الارب) .بلند کردن شتر سر را. بالا آوردن شتر سر را. (از المنجد)، اشناق بر کسی، ستم کردن بر وی. (منتهی الارب). تطاول بر کسی. (از المنجد)، اشناق کسی، دیت جراحت گرفتن. (منتهی الارب). ارش (دیت، رشوت) گرفتن. (از المنجد)، واجب شدن دیت جراحت (از اضداد است). (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). واجب شدن ارش (دیت) بر کسی. (از المنجد)، سر دروا کردن شتر، به میخ بلند آویختن مشک را. (منتهی الارب)، اشناق چیزی را، آویختن آنرا. (از المنجد)، اشناق گوسفند خود به گوسفند کسی، افزودن بدان. (از المنجد) (از اقرب الموارد)، اشناق دست به گردن، حلقه کردن دست در آن. (از المنجد)
ده کوچکی است از بخش حومه شهرستان نایین که در 23 هزارگزی جنوب نایین و پنج هزارگزی نایین به ارجوغ واقع است. محلی جلگه، معتدل و دارای 60 تن سکنه میباشد. مذهب اهالی شیعه و زبان آنان فارسی است. آب ده از قنات تأمین میشود و محصولات آن غلات است. شغل اهالی زراعت و راه ده ماشین رو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10) ، اشناق بعیر، بازایستانیدن شتر را به کشیدن مهار چنان که پس گردن شتربه پیش پالان چسبد یا بلند کردن سر را در وقتی که بروی نشسته باشد. (منتهی الارب). در حال سوار بودن بر شتر، کشیدن مهار و بلند کردن سر آن را. (از المنجد) (از اقرب الموارد)، اشناق بعیر، بلند کردن شتر سر را. لازم و متعدی است و آن از نوادر است. (از اقرب الموارد). بازایستادن شتر از کشیدن مهار وقتی سوار بر آن است (لازم و متعدی است). (منتهی الارب) .بلند کردن شتر سر را. بالا آوردن شتر سر را. (از المنجد)، اشناق بر کسی، ستم کردن بر وی. (منتهی الارب). تطاول بر کسی. (از المنجد)، اشناق کسی، دیت جراحت گرفتن. (منتهی الارب). اَرْش (دیت، رشوت) گرفتن. (از المنجد)، واجب شدن دیت جراحت (از اضداد است). (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). واجب شدن اَرْش (دیت) بر کسی. (از المنجد)، سر دروا کردن شتر، به میخ بلند آویختن مشک را. (منتهی الارب)، اشناق چیزی را، آویختن آنرا. (از المنجد)، اشناق گوسفند خود به گوسفند کسی، افزودن بدان. (از المنجد) (از اقرب الموارد)، اشناق دست به گردن، حلقه کردن دست در آن. (از المنجد)
تن آباد: اصفهبد همه زمستان ایشان را نزل و علف و هدایا و تحف فرستاد. چون اسبان فربه و ایشان تن آبادان شدند پیام دادند که یا به دین ما بگرود و اگر نه ولایت از تو بازگیریم. (تاریخ طبرستان)
تن آباد: اصفهبد همه زمستان ایشان را نزل و علف و هدایا و تحف فرستاد. چون اسبان فربه و ایشان تن آبادان شدند پیام دادند که یا به دین ما بگرود و اگر نه ولایت از تو بازگیریم. (تاریخ طبرستان)
دهی از دهستان زیرکوه است که در بخش قاین شهرستان بیرجند واقع است و 610 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9) ، دروغی که به حیرت اندازد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بهتان. (مهذب الاسماء). یقال: یاللبهیته (بکسر لام) و این استغاثه است. (منتهی الارب) (از متن اللغه) (ناظم الاطباء). و در مورد باطلی است که دروغ و نادرستی آن انسان را به تحیر اندازد. (از متن اللغه)
دهی از دهستان زیرکوه است که در بخش قاین شهرستان بیرجند واقع است و 610 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9) ، دروغی که به حیرت اندازد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بهتان. (مهذب الاسماء). یقال: یاللبهیته (بکسر لام) و این استغاثه است. (منتهی الارب) (از متن اللغه) (ناظم الاطباء). و در مورد باطلی است که دروغ و نادرستی آن انسان را به تحیر اندازد. (از متن اللغه)
از آبادیهای فارس است که در پانزده فرسخی آباده قرار دارد. نام قدیمی آن برک بر وزن فلک بود. پیش از آبادی بیابانی خوفناک بود و چون آبادی و امنیت یافت امن آباد نام گرفت. (از فارسنامۀ ناصری)
از آبادیهای فارس است که در پانزده فرسخی آباده قرار دارد. نام قدیمی آن برک بر وزن فلک بود. پیش از آبادی بیابانی خوفناک بود و چون آبادی و امنیت یافت امن آباد نام گرفت. (از فارسنامۀ ناصری)
دهی از دهستان قاین بخش قاین شهرستان بیرجند. محلی دامنه و معتدل است و 604 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن غلات وزعفران است. شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه بافی. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان قاین بخش قاین شهرستان بیرجند. محلی دامنه و معتدل است و 604 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن غلات وزعفران است. شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه بافی. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. سکنۀ آن 891 تن. آب آن از قنات و چاه و محصول آن غلات، چغندر، پنبه و لبنیات است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. سکنۀ آن 891 تن. آب آن از قنات و چاه و محصول آن غلات، چغندر، پنبه و لبنیات است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 6)
آسوده. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (برهان). آسوده و راحت و آرام. (ناظم الاطباء). از ’تن’ + ’آسان’. (حاشیۀ برهان چ معین) : برفتن دوهفته درنگ آمدش تن آسان خراسان بچنگ آمدش. فردوسی. هر آنگه که باشی تن آسان ز رنج ننازی به تاج و ننازی به گنج. فردوسی. تن آسان به سوی خراسان کشید سپه را به آیین ساسان کشید. فردوسی. تن آسان نبوده ست بی رنج کس نهاد زمانه بر اینست و بس. فردوسی. تن آسان بدی شاد و پیروزبخت چرا کردی آهنگ این تاج و تخت. فردوسی. شادمانه زی و تن آسای باش به عدو بازدار رنج و تعب. فرخی. از کف او چنان هراسد بخل که تن آسان تندرست از تب. فرخی. جاوید شاد باد و تن آسان و تندرست آن مهتر کریم خصال ملک نژاد. فرخی. شادمان باد و تن آسان و بکام دل خویش دشمنان را ز نهیبش دل و جان اندروای. فرخی. نباید مرترا مرز خراسان هم ایدر باش دلشاد و تن آسان. فخرالدین اسعد (ویس و رامین). و برتختی می نشست در صدر و دور او آذینها گرفته و آن را مردی پنج می کشیدند و از هندوستان به بلخ هم بر این جمله آمده بودکه تن آسان تر و آرامتر بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 246).... و بدانند که اگر پدر ما گذشته شد ما ایشان رانخواهیم گذاشت که خواب ببینند و خوش و تن آسان باشند. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 284). ز روزگار نداریم هیچگونه گله که سخت خرم و با نعمت و تن آسانیم. مسعودسعد. از گشت چرخ کار به سامان نیافتم وز دور دهر عمر تن آسان نیافتم. خاقانی. تن آسان کسی کو قویدل تر است. نظامی. ، تندرست. (برهان) (ناظم الاطباء). تناسا و تناسان هر دوبمعنی آسوده تن و صحیح المزاج. (انجمن آرا) (آنندراج) ، کاهل. تنبل. راحت طلب. (یادداشت به خطمرحوم دهخدا) : تن آسان نگردد سر انجمن همه بیم جان باشد و رنج تن. فردوسی. تن آسان غم و رنج بار آورد چو رنج آوری گنج بار آورد. فردوسی. غره شدی بدانچه پسندیدت هرکاهلی خسیس تن آسانی. ناصرخسرو. گردد به یک انعام تو رنجور تن آسان گردد به یک احسان تو درویش توانگر. معزی. خوشه چینم بوقت کشت و درو ارزن و باقلی و گندم و جو سال تا سال از آن بود نانم تا نگویی که من تن آسانم. سنائی. رج__وع به تن آسانی شود
آسوده. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (برهان). آسوده و راحت و آرام. (ناظم الاطباء). از ’تن’ + ’آسان’. (حاشیۀ برهان چ معین) : برفتن دوهفته درنگ آمدش تن آسان خراسان بچنگ آمدش. فردوسی. هر آنگه که باشی تن آسان ز رنج ننازی به تاج و ننازی به گنج. فردوسی. تن آسان به سوی خراسان کشید سپه را به آیین ساسان کشید. فردوسی. تن آسان نبوده ست بی رنج کس نهاد زمانه بر اینست و بس. فردوسی. تن آسان بدی شاد و پیروزبخت چرا کردی آهنگ این تاج و تخت. فردوسی. شادمانه زی و تن آسای باش به عدو بازدار رنج و تعب. فرخی. از کف او چنان هراسد بخل که تن آسان تندرست از تب. فرخی. جاوید شاد باد و تن آسان و تندرست آن مهتر کریم خصال ملک نژاد. فرخی. شادمان باد و تن آسان و بکام دل خویش دشمنان را ز نهیبش دل و جان اندروای. فرخی. نباید مرترا مرز خراسان هم ایدر باش دلشاد و تن آسان. فخرالدین اسعد (ویس و رامین). و برتختی می نشست در صدر و دور او آذینها گرفته و آن را مردی پنج می کشیدند و از هندوستان به بلخ هم بر این جمله آمده بودکه تن آسان تر و آرامتر بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 246).... و بدانند که اگر پدر ما گذشته شد ما ایشان رانخواهیم گذاشت که خواب ببینند و خوش و تن آسان باشند. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 284). ز روزگار نداریم هیچگونه گله که سخت خرم و با نعمت و تن آسانیم. مسعودسعد. از گشت چرخ کار به سامان نیافتم وز دور دهر عمر تن آسان نیافتم. خاقانی. تن آسان کسی کو قویدل تر است. نظامی. ، تندرست. (برهان) (ناظم الاطباء). تناسا و تناسان هر دوبمعنی آسوده تن و صحیح المزاج. (انجمن آرا) (آنندراج) ، کاهل. تنبل. راحت طلب. (یادداشت به خطمرحوم دهخدا) : تن آسان نگردد سر انجمن همه بیم جان باشد و رنج تن. فردوسی. تن آسان غم و رنج بار آورد چو رنج آوری گنج بار آورد. فردوسی. غره شدی بدانچه پسندیدت هرکاهلی خسیس تن آسانی. ناصرخسرو. گردد به یک انعام تو رنجور تن آسان گردد به یک احسان تو درویش توانگر. معزی. خوشه چینم بوقت کشت و درو ارزن و باقلی و گندم و جو سال تا سال از آن بود نانم تا نگویی که من تن آسانم. سنائی. رج__وع به تن آسانی شود